فصل اول
تنها عشقم بعد از خانواده .
هول نشو . حداقل الان نه . »
بیلی به جولیا نگاهی انداخت و از آن شکل جدی به احساسی تبدیل شد .
از صندلی بلند شد و به سمت جولیا رفت .
جولیا خوشگل ترین تیپی که اون موقع به ذهنش می رسید را زده بود . بیلی به جولیا رسید و ایستاد .
دست هایش را روی شانه های جولیا گذاشت و بغلش کرد .
بیلی می دانست که جولیا عاشقش است ولی نمی گفت که آیا خودش هم عاشق جولیا است یا نه ؟!
بیلی دست جولیا را گرفت و آن را سمت میز کارش برد .
خودش نشست ولی هنوز دست جولیا را گرفته بود .
به او گفت : جولیا ! من می خواهم به دنبال سوزی بروم ! می دانم که فکر می کنی او مرده ولی من می خواهم باور نکنم چون می دانم که او زنده است .
می خوام ازت بپرسم که آیا دوست داری با من بیای ؟ به خاطر این ازت پرسیدم که می دانستم بدون من نمی توانی آرام باشی .
پس شاید بهتره که با من بیای . البته هرطور که خودت دوست داری . » صدایش به آرامی زوزه ی باد میان برگ های درختان بود .
و این داستان ادامه دارد .
#بانوی سبز
درباره این سایت