بعد از سه ساعت ترانه بیدار شد . آلوچه به اتاقش آمد و گفت : ملکه شمارا احضار کردند ، گویا با شما کار مهمی دارند . 

ترانه به اتاق ملکه رفت . ملکه دستور داد به غیر شش خرس و ترانه ، هیچکس آنجا نباشد . بعد از رفتن آنها ملکه گفت : 

من سه سال دیگر خواهم مرد . وقتی من مردم ترانه باید ملکه شود . 

ترانه گفت : ملکه من سال دیگر مردم این شهر را خوشبخت می کنم . مطمئن باشید که لیاقت این رتبه را خواهم داشت . 

بعد از سه سال ملکه لالایی مرد . حالا نوبت ترانه بود که ملکه شود . 

جشن ترانه تمام شد و او دستور داد تا به همه مردم پول بدهند تا هر چیزی که می خواهند بخرند . مردم که نمیدانستند چه خبر است ، سریع پول ها راگرفتند و برای خودشان چیزهایی خریدند .

ملکه ترانه در جشن به آرامی گفت : داستان من هم تمام شد . 

#بانوی سبز 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها